هر که او معشوق دارد گو چو من عيار دار

شاعر : سنايي غزنوي

خوش لب و شيرين زبان خوش عيش و خوش گفتار دارهر که او معشوق دارد گو چو من عيار دار
تا تواني دوستي با يار معني دار داريار معني دار بايد خاصه اندر دوستي
روي نيکو را عزيز و مال و نعمت خوار داراز عزيزي گر نخواهي تا به خواري اوفتي
مه ز ترکستان گزين و ز ماه گردون دون عار دارماه ترکستان بسي از ماه گردون خوبتر
دوستي با جام و با زلفين عنبر بار دارزلف عنبر بار گير و جام مالامال کش
چون سنايي خويشتن در عشق او بر کار دارور همي خواهي که گردد کار تو همچون نگار